امشب از اون شبایی که دلم خیلی گرفته! امشب قرار بود برم به یه دیدار! دیدار یه دوست اما از بخت بد دقیقه 90 گفتن نه ایندفعه هم حق تو نیست بری! بازم یه اتفاق دیگه تکرار شد! سال گذشته هم توی همین روز همین بلا سر م اومد و امسال هم... قرار بود به مناسبت شهادت شهید فهمیده یه دیدار با رهبرمون داشته باشیم قرار بود کنار دانش آموزای نخبه بسیجی خراسان رضوی همراه شم اما ... کسیکه تا آخرین لحظه اجازه داشت بره رفت اما منی که ... از زندگی بیزار شدم دوست داشتم از نزدیک رهبرم رو ببینم اما نشد! دلم از پدرم گرفت که تو آخرین لحظه این اجازه رو از من گرفتند! دیوونه شدم. همه رفتند و بازم من موندم همیشه رسمش همینه اونی که فکرش رو نمی کنه بره میره اما اونی که فکرش نمی کنه نره نمیره! باز هم حسرت کشیدم همین!...
|